دوستان عزیزم ,
این نوشته بیشتر تقاضای کمک است از دوستان بندرعباسی زبان . بدبختانه یا خوشبختانه دو تا ناشر به واسطه دوستان م برا ی چاپ داستان های کوتاهم پیدا شده که فعلن قصد ندارم نامی از انها ببرم تا حصول توافق نهایی . ناشر ان تو اروپا هستند و طبعن با گیر و گره کمتری مواجه می شوم به غیر از ناخن خشکی تو پرداخت که خب برای اماتوری مثل من موجه هست . اما قضیه چیست ؟
من اصالتن بندر عباسی نیستم . یعنی تو بندر زبون باز کردم ولی بندری زبون مادریم نبوده . بندری می فهمم , صحبت می کنم , خلاصه کنم از سی و شش و هفت سال زندگی بیست سالش بندر بودم و باقی تهران و در بدر کشورهای غرب و شرق اروپا . باری , از انجا که عناصر داستانی ام بیشتر بر گرفته از فضای رمز الود بندر بوده و بعضی نیز گرفته از ابادی بی بی - خاطره ای سبز بین سیرجان و شهر بابک -. بخش بندری نویسم از سالها پیش درگیر مشکلی بوده که چند بار از دوستان عزیز وب لاگ نویس خواهش کردم که یاری کنند که پیش نیامد . اقای افراسیابی - عمو اروند بسیار عزیز - بی انکه بخواهم بر من منت گذاشتند و اوسنه تل ریگی را ویرایش کردند که بی واژه ام برای سپاسگزاری . چندی پیش دوست عزیزم کامیرا نیز لطف کرده بود و روزهای خالو ابرام را پیوند داده بود به بندر عباس سیتی . سوالم را اما بی پاسخ گذاشت . چوک عزیز سورو هم همچنین . البته خب گرفتاری عزیزان هم بحث عمده همگی ست و احتمالا توقع زیاد بیجاست . کاظم محترم هم که همیشه بحث جدی نبودن و زاغچه را مطرح کرده اند . به هر تقدیر الان دوستان جدیدی پیدا کرده ام . سیاورشن , ماه لی لی نازنین , اقای رحمتی عزیز , جناب کیکاووسی , خانم نجفی و عدنان خوبم را پس از سالها . صبرا ی عزیز و خانم موثق که وسعت اطلاعاتشان در مانده ام کرده در باور سن شناسنامه ای . تقاضایم را با درج سوالی که از کامیرا کردم مطرح می کنم . شاید این نوشته ها از حالت فلاکت بیرون بیایند .
؛.........از حدود هفده سالگی همیشه در تردید بوده ام که ایا نویسنده هستم یا نه . سوال سختی ست . دوستان دور نزدیک همیشه به من خرده می گرفتند که ادای احمد محمود را در می اورده ام . توضیحش را هم قبلا داده ام که جریان ملاقاتهام با احمد محمود چه بود و چه شد . او بشدت معتقد بود به اینکه باید سخت کار کرد تا عناصر داستان در طول زمان در مسیر داستان بد رستی کنار هم جفت و جور شود .برای چلپتک داستان نویس ان موقع ان هم با تردید ازار دهنده بودن یا نبودن جرات زیادی می خواست که خودش را خوشایند مسئولین هیئت تحریریه گردون و ادینه و دنیای سخن ان زمان کند که بهترین ها بودند در ایران . می نوشتم و پاره می کردم و الان که فکر می کنم چه تصاویری ( نمی گم که چه داستان هایی ) از بین رفت . بعد تر ها دلخوش کردم به یک سری نشست های دوستانه ادبی با چند تا از بر و بچه های بندر که چهره شاخص موسی شنبه دخت بندری همیشه عزیز بود . ایرادی که به نوشته هام می گرفت این بود که مرا " خملی " نویس می دانست نه بندری نویس . تا انداره ای حق داشت , که من از بندری بودن فقط گویش ام بندری بود که عاریتی است . تردید دیگرم این بود که مرز بین بندری بودن و نبودن در چیست ؟ درست می گفت من بندری نبودم که بندر تماما در من جاری بوده در طی این سالها . حتی حالا که دورم , همیشه موقع نوشتن یا تو ابادی بی بی ام هستم یا تو بندر . بگذریم,درمورد به کار گیری لهجه های داستان, نمی دونم چرا زبون بندری کلا به تمام و کمال سوار بر داستان نمی شود به طوری که نه خواننده بندری انگشت اتهام را بلند کند بسویم و نه خواننده غیر بندری جا بزند .همسرم , که بندری نیست , سوالم کرد که چرا مثلا بیننده فیلم های جنگی ایرانی که اکثرا تم جنوبی دارند به لحاظ قالب زبانی مشکلی برای بیننده ایجاد نمی کند , یا مثلا همین احمد محمود عزیز تو نوشته هاش تعد د لهجه زیاد است بی انکه خواننده مشکل خاصی پیدا کند. خب این بیشتر مال عدم اگاهی ست که فکر می کنه که ندرعباسی لهجه است و مثلا مثل ابادانی بیشتر لحن است تا زبان که مثلا با تغییر برم ( با فتح ر ) به برم ( با ضم ر ) مشکل قابل حل است . حال انکه بندری فی الوقع می تواند زبان باشد . به عنوان مثال فرض کن پیرزنی تو گوشه پستوهای داستان من قرار است بگوید " زنون برین کبله دعا یوز پلنگ پیدا بودن ) , مجبور می شوم عین عبارت را به بندری بیاورم و زیر نویس بدهم که زیادش باعث گسستگی داستان خواهد شد . مجبورم شیوه روایتی داشته باشم و کل داستان را از قول بک راوی سوم شخص مفرد روایت کنم که بعضی مواقع بشدت دست پا گیر است . هیچ جوری هم نتوانسته ام زبان فارسی دبالوگی ام را با بندری ترکیب کنم که حاصل کار بشود یک ترکیب یک دست . نهایتش ادم می شه خملی نویس همون طور که موسی معتقد بود .چونکه معتقدم رگه های ناب داستانی و شعری در بندر وجود دارند که بعضی بشدت باکره اند و شاید بی توجه , دوست دارم گوشه ای و فقط گوشه ای از انها را به دیگران نشان دهم .؛ تکلیف زبان چه می شود با همه ظرافت ها و زیباییهاش؟
با سپاس احسان .....